برگشتمممم

ساخت وبلاگ
هیچ شبانه روزی ندارم. بعد از یک سال روانکاوی و سپری کردن فرایند اتاق درمان انتظار داشتم به نتیجه‌ای بیشتر از شروع قرص‌های ضدافسردگی برسم... مذبوحانه تلاش می‌کنم به چیزی ادامه بدهم که نمی‌دانم اسمش را می‌توانم زندگی کردن بگذارم یانه. دلم به یوسف میسوزد. به یوسف و پسرهایم. خشمگینم از خانواده‌ام در عین اینکه دوستشان دارم. شاید اگر به خیلی از این زخم‌ها دست نمی‌زدم اتفاق بهتری می‌افتاد یا حداقل هیچ چیز تغییر نمی‌کرد. دلم یک آغوش می‌خواهد. آغوشی که این تن نحیف و رنجور مرا محکم بفشارد و در سکوت و بدون هیچ توضیحی ساعت‌ها نوازش کند. به طرز ناشیانه‌ای به دنبالش بودم. باید بپذیرم هیچ‌کس نیست. در نهایت این‌که اطرافم پر است از آدم‌هایی که دوستم دارند و برایشان حال من مهم است.. به غایت تنهایم. به غایت غریب.. دیگر هیچ چیزی حالم را بهتر نمی‌کند. نه عبادت. نه تفریح. نه کتاب و فیلم. نه حتی دیدن آدمهای دوست داشتنی زندگیم. نه بچه‌هایم و نه یوسف. همه چیز مثل یک غبار محوشونده است. گویی که در یک سیاهچاله نامتناهی در حال دورانم. دوست دارم سفر کنم.. به ناکجاآبادی در قعر فضا و زمان. فواصل حملات اضطرابی ام ساعت به ساعت بیشتر می‌شود..من کی اینطور شدم؟ کی از اوج شادی و انرژی و سرزندگی اینقدر مغموم و گوشه گیر شدم؟ حوصله هیچ کس و هیچ چیز را ندارم. نه مادرم، نه بچه‌هایم نه یوسفم و نه دوستانم.. کاش رفیقی بود که بی ترس قضاوت شدن.. بی ترس رهاشدن..در کنارش خود واقعی‌ام بودم. من بعد از همیشه همه جا بودن و همیشه مرکز همه چیز بودن حالا دیگر هیچ چیز نیستم و هیچ هویتی ندارم برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 20:10

به پشت سرم که نگاه می‌کنم شگفت زده ام. شگفت زده از اینکه چطور پس از تمام این فراز و نشیب‌ها هنوز زنده ام.. برگشتمممم...
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1402 ساعت: 20:10

آخرین شب مهره‌. این مهر رو دوست نداشتم. خیلی نامهربون بود. زندگی یک چیزهایی داره بهم نشون میده که هیچ‌وقت اینطوری نچشیده بودم. هیچ وقت از نزدیک لمس نکرده بودم. راستش هیچ وقت فکر نمیکردم سالهای جوانی‌ام اینطور بگذره. اینقدر فرسوده بشم.. اینقدر بی‌رمق و عذاب کشیده بیفتم یک گوشه و فقط تلاش کنم زنده بمونم و بخاطر آدم‌هایی که نفسشون به نفس من و بود و نبود من وصله، با همه ناملایمات بجنگم.. آره بی‌رمقم. و کسی چه میدونه شاید اون داره درست میگه و من از این بدبختی و بی‌رمقی لذت می‌برم. این یک سال روانکاوی خیلی بهم سخت گذشت.. خیلی.. پر از خشم و غم و اشک و آه و فریاد بود.. کاش این مبارزه تموم شه.کاش این رنج درونی تموم بشه.. کاش بتونم فقط یک روز.‌. فقط یک روز زندگی کنم.. بدون هیچ اضطرایی.. بدون هیچ حمله و پنیکی.. بدون هیچ انفجاری.. چقدر خودمو دوست ندارم.. حتی از این موضوعم دیگه حالم داره بهم میخوره برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:52

تلاشی که من برای پنهان کردن و کتمان کردن و نادیده گرفتن احساساتم میکنم گاهی اونقدر بی‌دلیل و مذبوحانه‌ست که از دست خودم می‌خوام سر به بیابون بذارم.

و از طرف دیکه..

دوست دارم از خودم بیام بیرون.. بعد با حوصله و مهربونی این تن و روح خسته و رنجورمو بغل بگیرم، نوازش و تیمار کنم.. کاری که هیچ‌کس نتونست برام انجام بده... بلکه آروم بگیرم.. بلکه یک شب بتونم با آرامش به آغوش خواب برم..

برگشتمممم...
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 12:52

هر چی بشه اینجا خونه منه. هر اتفاقی بیفته من بازم میتئنم بیام اینجا و بی هیچ وسواسی بنویسم و بخونم. بدون هیچ ترس از قضاوت شدنی. این موضوعیه که تقریبا تو نصف نوشته های اخیرم اینجا بهش اشاره کردم. و واقعیتی هست که شاید به گذشته و کودکی من برمیگرده.. فعلا معضلم انتخابا تلگرام یا گپ برای کانال داشتنمه. واقعا تو گپ نمیتونم بنویسم و از طرفی کخاطب واقعی من تلگرامه نه گپ.. حس خیانت بهم دست میده اگر برم سمت تلگرام..همین فعلا. میترسم از صدای کی برد بیدارب شه برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 101 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 14:20

صبح جمعه است. دارم صوت کلاس جواهر گوش میدم. قهوه ام تمام شده و سردردم بهتره. شب سختی رو گذروندم. بارها گفتم علت مرگ احتمالی من میتونه کمبود خواب باشه. مشکلمم اینه که اگر بدنم هم بخواد بخوابه مغزم بیشتر از 5 ساعت بهش اجازه خواب نمیده. دلم برای سه سال پیش که میتونستم 7 ساعت متمادی بخوابم تنگ شده.بچه و یوسف خوابیدند. باید صوت گوش کنم و مقاله بنویسم.. اما دوست داشتم بیام اینجا و حرف بزنم.بچه ها یک ساعت دیگه آزمون گزینه دو دارن.. فکر میکنم علت اضطراب عجیبم نگرانی برای نتیجه آزمون بچه ها باشه.  برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 112 تاريخ : دوشنبه 6 تير 1401 ساعت: 14:20

19:45 , جمعه بیست و ششم دی ۱۳۹۹ , فاطمه خانوم

این سه روز گذشته روزهای عجیبی بودن. روزهایی که با حقیقت روبرو میشی همیشه عجیبن! همیشه غم انگیزن! همیشه ویرانگر هستن.. کاش منو توانی برای رها کردن همه چیز و رفتن بود... 


برگشتمممم...
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 8 بهمن 1399 ساعت: 17:21

فکر کنم دارم یک مخاطب جدید برای نوشتن هام پیدا میکنم..امیدوارم حالت خوب باشه و کم تر از اون چیزی که من فکر میکنم بهت آسیب زده باشم.. من این روزها خیلی سعی میکنم مراقب حال و احوالت باشم عشق ناب من.. هن برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 117 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:16

دستم به نوشتن براش نمیره.. نه اینکه نخوام.. احساس میکنم نوشتن زیاد تو اینستگرام باها کاری کرده که نمیتونم مثل قبل چشم هامو ببندم و با جادوی کلمات هزار و یک دنیای جدید خلق کنم که هم خودم هم همه اونهای برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 117 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:16

ساعت های پایانی سال 97 رسید.. سالی که پر از فراز و فرود برای من بود . اتفاقات خیلی مهمی برای زندگی م افتاد.. مهم ترینش این تجربه ی شیرینی هست که ..اینستاگرام رو حدود 17 روزه که پاک کردم.. دلم نیومد دی برگشتمممم...ادامه مطلب
ما را در سایت برگشتمممم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahe-7-shab بازدید : 111 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:16